گدا

ساخت وبلاگ
از هردچی فرار کنی اخر گیرش میفتی

برای رفتن سر کار و ... شروع کردم ب تجارت و مدنی خوندن. کارشناسی متنفر بودم از اینا. خصوصا تجارت. میگفتم فقط کسخلای حقوق این درسازرو میخونن. حقوق ینی فلسفه حقوق و قلسفه سیاسی (هنوزم نظرم همینه). سر همین نخوندم و از ترم ۵ ک اخرین تجارت رو گذروندم (تجارت ۴) دیگ دست ب قانون تجارت نزدم. از نظرم قانون تجارت حکومت سرمایه دارا بر بقیه و حقوقی میکرد و نظم میبخشید. هم تجارت هم مدنی و هم بقیه قانونا ک این نظم تخمی رو ایجاد کردن.

مسعود داره ی دفتر حقوقی میزنه گفت ب یکی ک بتونم بهش اعتماد کنم نیاز دارم و اون ی نفر تویی. شروع کردم تجارت و مدنی خوندن. فارغ از کار مسعود باس بخونم ک بتونم بعدا کار کنم و اگ شد کانون وکلا شرکت کنم.

نجیب محفوظ

نجیب محفوظ ی رمان خیلی عالی داره ب اسم گدا. شخصیت اولش کسیه ک تو جوونی با رفقاش تو دانشکده حقوق رویای ی جهان عاری از طبقه رو داشتن. گروهشون از هم میپاشه یکی از دوستاش میفته زندان. سال ها گذشته خودش شده وکیلی ک فقط پول براش مهمه و رفیقش از زندان ازاد شده و ایده های قدیمش رو ب یاذش میاره و سر اخر ب نوعی مالیخولیا مبتلا میشه. میترسم منم ی روز مث اون بشم. 

ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب...
ما را در سایت ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebiikhaab1 بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 20 اسفند 1397 ساعت: 21:58