کلافه

ساخت وبلاگ
دیروز ب طرز فاجعه باری افتضاح بود. قرار بود هم دیگه رو انقلاب ببینیم براش کتابای نگری رو ببرم ک برا پایان نامه ش بخونه. از چن ساعت قبلش قلبم بالا پایین میشد با خودم قرار گذاشتم دم رفتن ی قرص بخورم برای استرسم ولی خب یادم رفت. رسیدم انقلاب ده دق وقت داشتم رفتم فرنی و زویی و مهمانسرای دو دنیا زو خریدم بخونم. کتاب اول رو زمان دبیرستان داشتم تا نصفه خوندمش یکی ازم دزدیدش تو اون مدرسه خراب شده. بالاخره امروز خریدمش. زنگ زد ک جلو بانک تجارتم کجایی. سریع از پساژ زدم بیرون رفتم پیداش نکردم کلی گشتم تا پیداش کردم. محشر شده بود (: یهو فهمیدم قرص نخوردم دل تو دلم نیست. سلام علیک کردیم گفت ک مغازه افستی رو بش نشون بدم رفتیم اون سر میدون مغازه رو پیدا کردیم. همش با خودم فکر میکردم چطوری پیشنهاد بدم بریم کافه؟ بعد 5 سال بار اول بود بیرون همدیگه رو میدیدیم. اونم استرس داشت. معلوم بود. تو پاساژ کتابا رو بش دادم. تا سر کارگر اومدیم. گفتم از کجا میری گفت میرم بالا منم گفتم میخام برم ولیعصر خدافظی کرد و رفت. این ینی ی ریدمون درست و حسابی /:

تصمیم گرفتم برم الدوز ی جی بزنم غم و بشوره ببره پایین کلی خ فلسطین رو بالا پایین کردم تا خلوت شه. رفتم تو گفتم خودش نیست گفت خودش کیه گفتم پسر لاغر کوتاهه ک سیگار میکشید گفت ضایع بازی دراورد بیرونش کردیم گفتم حالا خودت چیزی داری گفت نه. داشت ولی نداد زر میزد. ی بندری گرفتم زدم. دو نخ سیگار. بعدم خونه. دو ساعتی تار زدم. دشتی. غم. تا شب کلافه بودم. تا الان کلافه م. کلافه زندگیم 5 ساله گره خورده. گرش زدی واسادی جولوم. نه میتونم بگم بازش کنم ن میتونم کاری کنم نه میتونم ...

ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب...
ما را در سایت ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب دنبال می کنید

برچسب : کلافه,کلافه سیاوش,کلاه قرمزی,کلاه,کلاهبرداری شرکت بیز,کلاه قرمزی 95,کلاهی برای باران,کلاه کپ,کلاه گیس,کلاهبرداری, نویسنده : ebiikhaab1 بازدید : 264 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 20:43