پیر زن هاف هافو و پیرمرد خرفت

ساخت وبلاگ

از استاد این ترممون متنفرم. هفته بعد اخربن هفته ایه ک باهاش کلاس دارم. رفتیم زیرابشو زدیم پیش رییس اموزشگاه. خوب کردیم. گفتیم یکی رو بیارن ک خوب کار کنه گرامر رو. زَنَک امروز شوش رو مسخره میکرد. ی بار دیگ هم این کار رو کرد. انگار ما ک اونجا میشینیم ادم نیستیم. ی احمق ب تمام معنا ک فک میکنه کسی ک جنوب شهر میشینه نمیتونه فرانسه صحبت کنه. واقعا کسخله. تهی از تفکر. یابوی محض.

از رییس اموزشگاع هم متنفرم. پیرمرد بدترکیب پول پرست خسیس. تا گفتیم استاد فلانی رو نمیخایم با خنده چاپلوسانه ای گفت حتما عوضش میکنیم. ب مسئول اموزش گفت فلانی رو دیگ استاد کلاس اینا نذار. فقط میخاد راضیمون کنه ک بمونیم. کلاس خوب دیگه ای هم نیست ک بریم متاسفانه. باید بمونیم تو این قاطرکده. مردک پلشت انقدر خسیسه ک دو هفته س شلنگ یکی از سرویشا کنده شدع ی شلنگ نذاشتع. افتابه خریده گذاشته جاش. احمق انسان نما. بهش گفتیم یکی از بچه ها دیگ نمیاد یکی دیگه هم میخاد انصراف بدع داشت پس میفتاد. بچه ها رو ب شکل تراول میبینه.

ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب...
ما را در سایت ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebiikhaab1 بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 21:19