عنابای اقای دکتر سین

ساخت وبلاگ
رابطه ما با اقای سین اول سال تحصیلی قبل شرو شد. یکی از چهار پردیسیی ک غیر قانونی رئیس دانشکده فرستادشون تو کلاس ما در صورتی ک باید میرفتن واحد پردیس

از همون اول ما ب تعداد بالای کلاس اعتراض کردیم رفتیم پیش اساتید و مدیر گروه و ... ولی نتیجه نداد

موقع گرفتن عکس دسته جمعی ترم اول یکی از بچه های روزانه ک دیگ ب جای اسمش همه بش میگن دختر کُرده جا موند نفهمید کی باید بیاد. اقا ما عکسو انداختیم اون نبود رفتیم سر کلاس دیدیم نشسته /: قاطی کرد ک شماها ب من نگفتید و ... همشم ب من و مریم گیر داد چون قبلش دیده بودیمش ولی خب فک کردیم میاد پیش بقیه دیگ غافل از این ک تنها رفته ب عادت هر روزه ی پارچ هایپ بریزه تو حلقومش (بچه ها میگن ب خاطر هایپ خوردنه ک زود قاطی میکنه و دانشجو و استاد رو جر میده(((: ) اقا خلاصه ما عکسو انداختیم این شب قاطی کرد تو تلگرام. هی رید ب پردیسیا خصوصا اون دو تا دختره ما هم ک از پردیسیا کفری بودیم هی خود خوری کردیم. یهو ی شب قاطی کردم رفتم ریدم بشون و گفتم ک تمام تلاشمک میکنم ک بندازمشون بیرون از کلاس. از گروه لفت دادم شهریار و یکی دو تا دیگه لفت دادن ی گروه دیگ زدیم. یکی دو ماهی با هیچ پردیسی رابطه نداشتیم جز با اقای سین. خیلی با احترام بود. سنشم تز ما بالاتر بود. همیشه هم میگفت ک خوشحال پیش ماس. میگفت دو تا چیز از تو یاد میگیرم دو تا چیزم از وکالت یادت میدم دور همی خوش میگذرونیم (((: خلاصه تنها پردیسی درس حسابی ایشون بود. ولی اولا چون خیلی چرت میگفت سر کلاس بهش لقب دکتر رو دادیم. با حالت خاص خودش میشست شر میبافت (((: اسمش تو گوشی سیو کردم دکتر سین. حالا بنده خدا دو روز پیش بم زنگ زو گفت ادرستو بده عناب چیدیم برات بفرستم کلی گفتم نمیخام و فلان زحمت میشه ولی قبول نکردم کللللی عناب فرستاد برامون از بیرجند کلی هم پول پستش شد ک تا تهران بیاد

خیلی شرمنده شدم. ادمی ک کلی مسخرشم کردیم انقد ادم خوبیه. ب خودم قول دادم تو پایان نامه ش کمکش کنم و هر جا کمکی خواست دریغ نکنم ولی میدونم بازم ته دلم صاف نمیشه. عناباشم خداییش خوش مزه س

ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب...
ما را در سایت ترشحات ذهنی یک بیمار بی خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebiikhaab1 بازدید : 150 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 20:44